![]() |
![]() |
|
|
سلام سلام سلام سلام سلام. همگي به نوزدهمين جلسه از كلاس جادوگري خوش اومدين. خوب! بي مقدمه مي ريم سراغ بقيه ي قوانين سيستم آرزوها.
قانون 11 _ پذيرفتن طبيب براي درمان! ( معناي واقعي توكل ) شنيدين وقتي آرزويي بر آورده نميشه بعضي ها مي گن: شايد خدا چيز بهتري براي تو خواسته واسه ي همينه كه الان اين آرزويي كه داري برآوره نميشه چون خير و صلاحت در خير بزرگ تريه؟ واقعا" همين طوره.به گذشته و آرزو هاي دورتون توجه كنين. مطمئنم لااقل چند تا آرزو پيدا مي كنين كه با تمام وجودتون يه روزي اونهارو مي خواستين اما گذشت زمان اون ها رو تغيير داده يا حتي به اين نتيجه رسيدين كه چقدر خدا دوستتون داشته كه توي اون زمان ، اون آرزو برآورده نشده! دوستي رو ميشناسم كه نامزدي داشت و همه ي فكرش رسيدن به اون بود.همه ي آرزوهاش هم در همين مورد بود. يك سري اتفاقات باعث به هم خوردن اين نامزدي شد. دوستم به شدت افسرده بود و مدام به من مي گفت: ديگه با خدا قهرم! همه ي آرزوهاي من بر باد رفت! من مدام بهش مي گفتم: اون آدم به درد تو نمي خورده. و اين رنج براي تو، مثل خوردن دواي تلخيه كه به مريض ميدن! با گذشت زمان، و ايجاد بهبودي، مي بيني كه خداوند شري رو از تو برگردونده! تو نمي توني با طبيبي كه اصرار داره دواي تلخ و بدمزه بخوري تا شفا پيدا كني، قهر كني! چند سال گذشت.دوستم ازدواج بسيار موفقي كرد با همسري كه با تمام وجود اون رو دوست داشت.اما نامزد قبليش، همسرش رو رها كرد و رفت خارج از كشور.اون آدم لاابالي و بي مسئوليتي بود و واقعا" آدم زندگي مشترك نبود.وقتي دوستم رو ديدم مي گفت نمي دونم چه طوري خدا رو شكر كنم كه چند سال پيش وقتي بهش التماس مي كردم تا آرزوم رو برآورده كنه به حرفم گوش نكرد! پس وقتي چيزي رو ميخواي_ هر چي كه هست_ بايد بگي: خدايا اين آرزو يا چيزي بهتر از آن ، به من عطا كن! در جهت خير و صلاح همگان. اين يعني توكل به خدا و پذيرفتن اين كه خداوند بهترين خير را براي ما مي خواهد. خداوند همون طبيبيه كه ميدونه ما در هر زمان به چه دارويي نياز داريم.
قانون 12 _در جهت خير و صلاح همگان خواستن. ته هر آرزويي از خدا بخواه اون آرزو رو پر منفعت براي همه قرار بده! يعني در جهت خير و صلاح خودت و ديگران! اين به خاطر قانون " كارما" ست. اگر براي همه خير و صلاح بخواهي، خير دريافت مي كني اما اگه آرزويي كه داري، در جهت ضرر زدن به ديگران باشه، در اين صورت قطعا" شر و بدي دريافت مي كني! پس دقت كنين! سراغ آرزوهايي نرين كه توي اون ضرر ديگران نهفته است چون حتما" كارماي بدي دريافت مي كنين! به عنوان مثال اگه عاشق خونه ي همسايه هستين نگين خدايا اين خونه رو بده به من! بلكه بگين خدايا اين خونه و يا برتر از اون رو كه حق الهي منه، به من عطا كن در حالي كه در جهت خير و صلاح همگان باشه! و مثلا" خود همسايه خيرو بركت بزرگتري رو دريافت كنه. استاد من از کسی حرف ميزد كه هميشه آرزو داشت هر جوري كه شده صاحب خونه ي همسايه بشه! همسايه ورشكست شد و مجبور شد خونه اش رو فوري به پول تبديل كنه و به همين دليل اون زن تونست خونه ي همسايه رو به قيمت ارزوني بخره. اون زن مي تونست اون خونه رو بخواد و آرزو كنه اما به همون شيوه اي كه گفتم ، يعني در جهت خير و صلاح ديگران نه فقط در جهت خير و بركت خودش. و چون اين كار رو نكرد، "كارما"ي بزرگي دريافت كرد. به محض رفتن به خونه ي جديد، خونه آتش گرفت !و همه ي زندگي اون زن سوخت! پس فراموش نكنيد اگه آرزوتون در جهت خير ديگران نباشه، حتي اگه برآورده بشه، براتون كارماي بزرگي رو به همراه مي آره.
قانون 13 – زنجير ها رو از پاي قوه ي تخيلتون بكنيد! يعني موقع آرزو كردن بگذاريد كه تخيلتون نا محدود پيش بره.مثلا" نگيد فقط پنج ميليون تومن براي من كافيه! نگيد " من همين يه پيكان رو دارم و همين براي من كافيه!" وقتي قوه ي تخيلتون رو در آرزو كردن _ به كم _ محدود مي كنيد، فقط همون رو دريافت مي كنيد نه بيشتر از اون رو! بعضي ها فكر مي كنن معني شكر كردن خدا و راضي بودن اينه كه بگن :"همين هايي كه دارم برام كافيه! خدا رو شكر! " بعدش هم تعجب مي كنن چرا در هاي خير و بركت به روشون بسته است!!! نه! راضي بودن يعني لذت بردن از هر چي كه الان داري و در عين حال آماده بودن براي دريافت خير هاي بزرگتر! چون خداوند براي ما بهترين را خواسته است. پس فراموش نكنين موقع آرزو كردن نا محدود فكر كنيد!
قانون 14 _ هدف بايد مشخص و حقيقي باشد.اهداف و آرزوها دو دسته اند: اهداف حقيقي و اهداف مجازي. اهداف حقيقي اون هايي هستند كه شبانه روز بهشون فكر مي كنيم.با ياد اون ها مي خوابيم و با فكر اون ها بيدار ميشيم. اما اهدافي كه هر از چند گاهي به خاطرمون مي يايند و بعد دوباره براي مدتي از ذهنمون مي روند، اهداف واقعي نيستند. هدفي كه در موردش به خودتون مي گيد: "ولش كن! من كه بهش نمي رسم!پس ارزشش رو نداره كه بهش فكر كنم! " جزو اهداف مجازيه نه حقيقي. اين كه هدف براي خود ما حقيقي باشه ، كافيه.چون ما به هر چيزي كه باور كنيم مي تونيم بهش برسيم، مي رسيم.پس اگه ديگران هدف شما رو باور ندارند، هيچ اهميتي نداره! فقط خود ما تعيين مي كنيم كه " حقيقي " چيست. اما فراموش نكنين هدف و آرزوي واقعي چيزيه كه هميشه همراهمونه نه يه آرزويي كه سريع تغيير مي كنه يا فراموش ميشه.
قانون 15 _ بايد بتوانيم آن هدف را ، با جزئيات، تعريف كنيم. ما بايد همه ي جزئيات آرزومون رو بدونيم. فرض كنيد آرزوتون داشتن يك خونه است .اگه همين الان غول چراغ جادو ، جلوي شما ظاهر بشه و ازتون بپرسه " اون خونه اي كه مي خواين، چند متره؟ تو چه شهريه؟ چند تا اتاق داره؟ و ..... اگه شما خودتون هم جزئيات خونه ي روياهاتون رو ندونين، اون وقت بايد به غول چراغ جادوتون چي بگين؟! تا خودمون دقيق ندونيم كه چي مي خوايم، نمي تونيم به ضمير نا خود آگاهمون بگيم كه چي مي خواهيم تا اون به شعور حاكم بر هستي و كائنات اطلاع بده و اون رو خلق كنه. تا ما پيام درستي به بچه غول جادويي درونمون نديم ( ضمير ناخود آگاه ) ، اون چه طوري بفهمه كه چه پيامي رو از ما به خدا و كائنات برسونه؟ (اگه يادتون باشه توي درسهاي قبلي ارتباط خدا و كائنات و بچه غول درون رو توضيح دادم. ) اگه ماشين مي خوايم بايد بدونيم چه مدلي، چه رنگي و چه شكلي باشه .حتي بايد بدونيم تو دوزي هاي ماشين بايد چه رنگي و چه جنسي باشه! اگه خونه مي خوايم بايد بدونيم كجا باشه؟ چند خوابه باشه؟ پرده هاش چه رنگي باشه؟ديوارهاش رنگ باشه يا كاغذ ديواري؟ معماريش چه طوري باشه؟و... اگه همسري براي ازدواج مي خوايم بايد بدونيم چشمش چه رنگي باشه؟ قدش چقدر ؟ تحصيلاتش چي باشه؟سطح خانوادگيش چه طوري باشه؟ و .... همه ي جزئيات آرزوي مورد نظرتون رو توي دفتر مراقبه تون بنويسيد. فقط دانستن اون كافي نيست! هر چقدر واضح تر اون رو و جزئياتش رو بنويسيد ، به نتيجه ي بهتري مي رسيد. نكته ي خيلي مهم در سيستم آرزوها _ اگه جزئيات آرزوتون رو ندونيد، بعد از برآورده شدن اون متوجه ميشين كه هر جزئي كه بهش فكر نكردين، به شكل بدي نمود پيدا كرده! يعني جزئيات نا مطلوب! استاد من از دوستش صحبت مي كرد كه هميشه آرزو داشت زن يك ميليونر بشه! استاد من به دوستش مي گفته بايد جزئيات رو هم بدونه. اما اون خانم مي گفته : جزئيات مهم نيست.فقط ميليونر باشه! " استادم مي گفت اون اينقدر به ميليونر بودن شوهر آينده اش فكر كرد كه بالاخره خيلي عجيب با يه مرد خيلي ميليونر ازدواج كرد.اما شوهر اون به شدت خسيس بود.اون نمي گذاشت حتي يك قرونش رو كسي غير از خودش خرج كنه! اين همون جزئيات نامطلوبه كه اگه شما جزئيات آرزوتون رو معين نكنين ، خداي نكرده گرفتارش ميشين!
يك خاطره از خودم: نمونه ي اين براي خود من هم پيش اومده. مدتها بود دلم يه حيوان خانگي مي خواست. همه اش مي گفتم: سگ من، خودش با پاي خودش، مي آد توي خونه ي ما و احتياجي نيست كه من دنبالش برم. همسرم مي گفت : بيا بريم سگ مورد علاقه ات رو بخر. و من پا فشاري مي كردم كه " اون خودش مي ياد! دلم نمي خواد بخرمش! يه روز كه من خونه ام تو در رو باز مي كني و ميگي: اين سگ مائه! هديه است! "من مدام به يه سگ پشمالو كه موهاش تا روي زمين باشه و فرفري هم باشه فكر ميكردم. اما هيچ وقت به اندازه ي اون و رفتارهاش فكر نمي كردم. ( اهميت ندادن به جزئيات) مدام مي گفتم من يه سگ با قيافه ي كارتوني مي خوام كه فقط دماغ و دو تا چشمش سياه باشه و از لاي موهاش زده باشه بيرون.فقط همين! ديگه هيچ چيش مهم نيست! بالاخره يه روز همسرم در خونه رو باز كرد و يه سگ پشمالو با موهاي فر كه فقط سياهي دماغ و چشمهاش معلوم بود ، آورد توي خونه! قيافه اش با اوني كه توي ذهن من بود مو نمي زد! واقعا" چند لحظه مبهوت بودم كه چه جوري خيال من شكل واقعيت گرفته. موهاش هم تا زمين بود! همون جوري كه خواسته بودم! در ضمن با وجود اين كه قيمت بالايي داشت، كسي اون رو به همسرم هديه داده بود و همسرم پولي بابت اون پرداخت نكرده بود! يعني همه ي خصوصياتي كه بهش فكر كرده بودم تحقق پيدا كردند اما اون جزئياتي كه بهش فكر نكرده بودم سيصد و شصت درجه متفاوت با ميل من بود و كسي هم غير از من مقصر نبود! من اندازه ي سگم رو براي غول چراغ جادو توضيح نداده بودم! اون گنده تر از يه پودل خونگي بود. موهاش تا روي زمين بود اما اينقدر شونه نشده بود كه پر گره بود و وقتي برديمش دكتر گفت بايد موهاش رو از ته ته بزنه! وقتي موهاش رو زديم ماهها طول كشيد تا به شكل اولش برگشت. و از اولش عاشق همسرم بود نه من! با من ارتباطش خوب بود اما وقتي همسرم می اومد فقط اون رو ترجيح ميداد و به من غرش می کرد! و اين خيلي عجيبه چون من حتي با سگ هاي وحشي توي خيابون در عرض چند دقيقه دوست ميشم در حالي كه همسرم از سگ ها مي ترسيدو هيچ وقت هيچ حيواني بااون ارتباط خوبي برقرار نمي كرد! من هرگز موقع آرزو كردن به اين فكر نكرده بودم سگي كه مي ياد توي خونمون، من رو صاحب خودش بدونه نه همسرم رو! ( دقت نكردن به جزئيات) تمرين: جرئيات آرزوتون رو در دفتر مراقبه بنويسيد.حتي اگه مي تونيد، اون رو نقاشي كنيد. بعد اون رو آتش بزنيد تا به " انرژي برتر" تبديل بشه.هرگز مطالبي رو كه در مورد آرزوهاتون مي نويسيد، دور نريزيد. چون دست نوشته ها به خاطر انرژي كلمات كه پشتشون مخفيست، مقدس هستند و ما با پاره كردن اون ها، در واقع به عزت نفس خودمون توهين مي كنيم و اين پيام بسيار بدي براي ناخودآگاه ماست.
قانون 16 _سپردن اين بار به خداوند! آرزو مثل يك "بار " مي مونه كه ما بايد در شبي تاريك، حملش كنيم تا به مقصد برسه. اگه خودمون بخوايم حملش كنيم، مدام سنگيني اون رو ،احساس مي كنيم و چنان دست هامون پره كه حتي نمي تونيم شمعي روشن كنيم تا جلوي پامون رو ببينيم! حتي اگه از دور دست نوري بياد، اون بار چنان جلوي ديدمون رو گرفته كه چيزي رو نمي بينيم! بعلاوه بايد تمام راه نگران سالم به مقصد رسوندن اون باشيم و از كجا معلوم كه راهزنها اون رو از ما ندزدند؟ آيا شما بايد با راهزنها بجنگيد؟ آيا در اثر حوادث مختلف، اون رو از دست نمي ديد؟ فراموش نكنيد" جنگ از آن خداست نه انسان! " پس فقط يك راه وجود داره! اين بار رو به خدا بسپريد! توي قوانين قبلي هم گفتم كه چگونگي به انجام رسيدن آرزو ربطي به ما نداره! شما فقط اون آرزو رو در جهت خير همگان، از خدا بخواهيد و بعد از اون ، آروم و شاد، بدون دغدغه و نگراني، منتظر دريافت اون آرزو باشيد. "اسكاول شين" "سپردن بار " را اين گونه تعريف مي كند: "در طبيعت، تنهاچيزي كه به يك جسم وزن مي بخشد، قانون جاذبه است.اگر بشود سنگريزه اي را به اندازه اي كه بايد، بالابرد و از اين سياره ، دور كرد، به بي وزني مي رسد! " او مي گويد وقتي عيسي مسيح مي گفت ((بياييد نزد من اي همه ي گران باران! و يوغ مرا بر خود گيريد، زيرا يوغ من خفيف است و بار من، سبك! من شما را آرامش خواهم بخشيد. )) منظور همين سپردن بار به خداوند بوده است.سپردن بار به هشياري برتر (خدا )يعني رساندن بار به عرصه اي كه " بار سبك شده است! " يعني به بي وزني رسيده است.
در "مزمور 55" مي خوانيم:"نصيب خود را به خداوند بسپار و تو را رزق خواهد داد."جنگ از آن خداست نه انسان! تنها وظيفه ي انسان اين است كه آرام بگيرد.در انجيل آمده: "بايستيد و نجات خداوند را ببينيد.خداوند براي شما جنگ خواهد كرد و شما خاموش باشيد."
تمرين :بارها و بارها تكرار كنيد"اين بار را به الوهيت باطنم ( خدا ) مي سپارم تا خودم شاد و هماهنگ و متعالي باقي بمانم." مي تونيد بعد از آرزوتون، بارها و بارها اين جمله رو در دفتر مراقبه تون بنويسيد.
نكته ي مهم: هميشه سحر بعد از تاريك ترين زمان شب از راه مي رسه! اغلب، قبل از موفقيت عظيم، شكست ظاهري رخ مي ده.گويي كه همه ي جريان ها، بر خلاف مسير طبيعي خودشون، پيش ميرن و همه چي خلاف ميل ما ميشه! و افسردگي و نااميدي بر هشياري انسان سايه مي اندازه.در اين زمان، همه ي ترس هايي كه در نيمه ي تاريكمون پنهان كرديم، آشكار ميشند. توي اين شرايط، به ياد داشته باشيد اين ترسها دارن آشكار ميشن تا از درون ما، به سطح بيان و بيرون ريخته بشن!در اين زمان بيشتر از هميشه بايد بارها رو به خدا بسپريد و سعي كنيد آروم باقي بمونيد. در عهد عتيق _كتاب دوم تواريخ _باب بيستم آمده:" يهوشافاط كه در محاصره ي دشمن ( دشمن يعني تنگدستي، بيماري، يا هر وضعيت ناخوشايند ديگر) گرفتار شد، سنجهايش را به هم كوبيد و خدا را شكر كرد كه نجات يافته است!
" فلورانس اسكاول شين" به شاگردي كه از او پرسيد "آخر چقدر بايددر تاريكي ماند؟" پاسخ داده :"آنقدر كه بتوان در تاريكي ديد. و سپردن بار، اين توانايي را به آدمي مي دهد كه در تاريكي ببيند. "
خوب! قوانين سيستم آرزوها همچنان ادامه داره ! پس حتما" اين تمرين ها رو انجام بديد و منتظر پست بعدي باشين!
خدايا!همه ي بارها را به تو مي سپارم تا در تاريكي ها، سحري را كه از راه مي رسد، ببينم! ياريم كن! آمين! |
|
+ نوشته شده در
سه شنبه یکم بهمن ۱۳۹۲ساعت 18:12 توسط مسافر |
|
|
صفحه نخست پست الکترونیک آرشیو عناوین مطالب وبلاگ |
| درباره وبلاگ |
|
|
RSS
|