سلام.سلام.سلام.سلام.سلام.و هزار سلام ديگر همراه با هزاران بركت و شادماني بي پايان براي همه ي دوستان خوب وبلاگيم.من آمدم!

تصميم داشتم توي اين پستم از انواع عشق بنويسم اما انگار خدا چيز ديگه اي خواسته چون ديشب خواب عجيبي ديدم.

يك منادي آسماني در خواب به من گفت كه اين پست من بايد درباره ي چيز ديگه اي باشه! اون من رو به ياد داستاني به نام ريش قرمز انداخت كه من سالها ي سال پيش شنيده بودم.

 داستان "ريش قرمز " قصه ي دختري بود كه با مرد ثروتمندي به نام ريش قرمز ازدواج مي كرد. ريش قرمز به دختر مي گفت كه اون مي تونه در تمام اتاق هاي قصر اون زندگي كنه و هر جور كه مي خواد ثروت اون رو خرج كنه، اما هرگز نبايد به اتاق كوچك زيرزمين قصر نزديك بشه. يك روز ريش قرمز وانمود مي كنه كه داره مي ره سفر. دختر از روي كنجكاوي به سراغ اتاق كوچك مي ره و در اون رو باز مي كنه و مي بينه زنهاي زيادي در يك سياهچال زنداني هستند.اون ها همه ، زنهاي قبلي ريش قرمز بودند كه به خاطر كنجكاويشون و باز كردن در اون اتاق بدون اجازه ي ريش قرمز،اون جا زنداني شده بودند! ريش قرمز سر مي رسه و اون دختر رو هم در سياهچال مي اندازه. اون زنها همه با هم مشكل داشتند و هيچ كدوم ديگري رو قبول نداشته، به همين دليل هرگز حاضر به كمك كردن به هم نبودند. اما اون دختر، باهوش بوده و مي دونسته اگه همه با هم يكي بشن از دست ريش قرمز نجات پيدا مي كنند. اون مي دونسته براي يكي شدن، اون ها بايد، همه، هم رو بپذيرند.اون يكي شدن رو به همه ياد مي ده و اون ها ، با قبول كردن و پذيرفتن هم و اتحاد، براي رهايي نقشه مي كشند و آزاد مي شند.

 

منادي آسماني در خواب  به من گفت:

 

ريش قرمز رو به ياد بيار! زنداني هاي اون سياهچال فقط با يكي شدن مي تونستند از اون اتاق نجات پيدا كنند. اون اتاق همون جاييه كه صفات نيمه ي تاريك رو در اون پنهان مي كنيد. از نيمه ي تاريك بنويس!

 

خيلي عجيب بود چون ريش قرمز داستاني بود كه من اصلا" اون رو به ياد نداشتم اما وقتي منادي از اون حرف زد به ياد آوردم كه در كودكي_ شايد 5 سالگي_ كسي اون قصه رو از روي يك كتاب داستان براي من خونده بود! اين در حاليه كه من خيلي كم خاطرات بچگيم رو به ياد مي يارم.

 ديگه اينكه نيمه ي تاريك هميشه به شدت ذهن من رو اشغال كرده و چون اين روزها مدام از خدا در طي سفر براي دوستانم طلب بركت مي كردم و از خدا مي خواستم به من بگه كه چه چيزي رو بايد به دوستانم بگم تا به آرامش و رهايي برسند، برام خيلي جالب بود كه اين خواب رو ديدم. 

 

به هر حال اين ها رو گفتم كه بدونيد چرا حالا مي خوام باهاتون در باره ي نيمه ي تاريك وجود حرف بزنم. هر كس كه مي خواد در مورد اون كامل بدونه ميتونه كتاب نيمه ي تاريك وجود نوشته ي دبي فورد  ترجمه ي فرناز فرود  رو بگيره و بخونه.من هم تا جايي كه بتونم خلاصه ي درس ها و تمرين هاش رو مي گم.

 

                                     نيمه ي تاريك وجود يا سايه چيه؟

 

"كارل يونگ" نيمه ي تاريك وجود را  "سايه" مي نامد. يونگ گفته:"سايه، آن كسي است كه شما نمي خواهيد باشيد!"

سايه شامل همه ي آن ويژگيهاي شخصيتي ماست كه سعي مي كنيم پنهان و يا نفي كنيم.آن ويژگيهايي كه از نظر دوستان و اطرافيان و از همه مهم تر ، خود ما قابل پذيرفتن نيست.

 

چهره هاي مختلف سايه:

سايه، چهره هاي مختلفي داره: ترسو، خشمگين، تنبل، زشت، بي ارزش؛ عيبجو، سلطه جو و.....اين فهرست مي تونه شامل هر صفتي باشه. هر چه كه موجب شر مندگي ماست و وانمود مي كنيم كه نيستيم. همه ي ويژگيهايي كه ازشون بدمون مي ياد يا در برابرشون مقاومت مي كنيم.

 

 

ما در بدو تولد،خودمون رو مي پذيريم و دوست داريم، چون پيشداوري نمي كنيم كه اين ويژگي ما خوبه يا بده.اما به تدريج كه بزرگ مي شيم،  از اطرافيانمون ياد مي گيريم كه چي خوبه و چي بده. به تدريج ياد مي گيريم كه بعضي رفتارها باعث مي شه قبولمون كنن و بعضي رفتار ها باعث مي شه ما رو طرد كنن.ما كم كم ويژگي هامون رو به صورت  قابل قبول  و  غير قابل قبول  تقسيم بندي مي كنيم. يعني از نظر خودمون خوب  يا بد. اون وقت به اين نتيجه مي رسيم كه براي اين كه ، قبولمون داشته باشند، بايد خودمون رو از شر صفات بد رها كنيم يا لااقل پنهانشون كنيم!

ما مثل يك قصر بزرگ مي مونيم كه هزاران اتاق داره. ما هر صفتي رو كه فكر مي كنيم ما رو غير قابل قبول مي كنه ، به تدريج، در طي سالهاي زندگيمون، در اتاق هاي قصر وجودمون، زنداني مي كنيم و به در هر اتاق يك قفل گنده مي زنيم تا ديگران متوجه نشن كه ما اون صفت بد(بد از نظر ما) رو داريم.

اين صفات كه ما اون ها رو به بخش پاييني وجودمون مي رونيم و  در تاريك ترين قسمت وجودمون مخفي مي كنيم، نيمه ي تاريك ما رو تشكيل مي دن.ما همه ي عمر تلاش مي كنيم جوري زندگي كنيم كه ديگران ، متوجه ي وجود داشتن اون صفات در ما نشن و بدتر از اون ، اين كه ، حتي خودمون هم از ياد ببريم كه اون صفت رو داريم! و اين خودش باعث از دست دادن انرژي زيادي مي شه.

 

چرا پنهان كردن برخي صفات در وجودمون( راندن اون ها به قسمتهاي تاريك تا هيچ كس ،اون ها رو نبينه) باعث از دست رفتن انرژي ما مي شه؟

 

تمرين: دو تا پرتقال رو توي دستتون بگيرين.تصميم بگيرين يك ساعت اون دو تا پر تقال رو يه جوري تو دستاتون نگه دارين كه نه خودتون و نه ديگران اون ها رو نبينين! اون وقت مي بينيد چقدر ذهن و وجودتون درگير مي شه و مجبور به صرف انرژي مي شيد! حالا فكرش رو بكنين براي پنهان كردن صفاتي كه در خودمون انكارشون كرديم، چقدر انرژي صرف مي كنيم! انگار يك سبد پرتقال رو يك عمر جوري پشتمون قايم كنيم كه نه خودمون ببينيم و نه ديگران!

 

 

شناخت نيمه ي تاريك وجود به چه دردي مي خوره؟

 

ريشه ي همه ي ترسها و اضطراب ها، عصبانيت ها و غم هاي پنهان در وجود، ريشه ي اين كه چرا نمي تونيم، كاملا، خودمون و ديگران رو ببخشيم، همه در اين بخش از وجود ما ، نهفته است.

اگه يك دفعه احساس مي كنين همه ي انرژي مثبتتون از بين رفته و پر از اندوهين، باز به خاطر نيمه ي تاريك وجودتونه.براي خود من بار ها پيش اومده كه وسط يك عالم تمرينات عالي ذهني و احساس شادماني بالا، يك دفعه يك روز صبح كه از خواب بيدار شدم احساس كردم همه چيز بي فايده است! انگار يك دفعه دنيا سياه مي شه!

 احساس شكست، از دست دادن، نااميدي و حتي غم ها و  عصبانيت هاي انفجاري كه يك دفعه گرفتارش مي شيم و بعد در موردشون مي گيم " انگار خودم نبودم! اختيارم از دستم خارج شد!" اين ها همه و همه به نيمه ي تاريك ما بر مي گرده.

 اگه كسي رو از دست مي ديم و نمي تونيم فراموشش كنيم، در حالي كه مي دونيم مصلحت ما در فراموش كردن اونه، اگه اونقدر كه مي خوايم شاد نيستيم، اگه با وجود همه ي تمرينات ذهني و جملات تاكيدي نتيجه ي مثبتي نمي گيريم، همه و همه به خاطر وجود سايه است .

 

تكرار شدن درس هاي زندگي:

 

حتي درسهاي زندگي كه تكرار مي شن به خاطر اون قسمت از نيمه ي تاريك ماست كه نمي شناسيمش.  منظورم از "درس هاي تكراري زندگي" رو با يه مثال مي گم.

استاد من هميشه مي گفت اگه عشق كسي بهش خيانت كنه،اگه اون آدم جراحي پلاستيك كنه و بره به يه كشور ديگه و باز عاشق كسي بشه، حتما"اون نفر دوم هم بهش خيانت مي كنه! چون درس هاي زندگي تكرار مي شن، تا وقتي كه ما،اون درسي رو كه بايدبگيريم، از اون اتفاق بگيريم.اون وقت خودبه خود همه چيز درست ميشه و به حالت مثبت در مي ياد. اما تا وقتي ، اون درسي رو كه بايد بگيريم ، نگيريم ، حتي اگه هر شب تصوير سازي ذهني كنيم  يا تمام كلماتمون ، جملات مثبت تاكيدي باشه، باز اتفاق خوبي نمي افته!

 اگه با هر كسي كه دوست مي شين دروغگو از آب در مي ياد، اگه به هر كسي كه خوبي مي كنين، قدرتون رو نمي دونه، اگه آدم هايي با يك صفت مشترك سر راه زندگيتون قرار مي گيرن و مدام به نتايج مشابهي مي رسين، اگه وارد هر كاري كه مي شين، شكست مي خورين، اگه به هر كي عشق مي ورزيد، تركتون مي كنه، اين ها همه يعني تكرار شدن درس هاي زندگي.

چون هيچ چيز در دنيا اتفاقي نيست پس اينقدر در س هاي زندگي تكرار مي شن تا شما درسي رو كه بايد بگيرين، دريافت كنين.اون درس چيه؟ براي گرفتن اون درس ، اول،  بايد نيمه ي تاريك وجود يا همون سايه رو بشناسيم.

 

نتيجه گيري:

 

خدا انسان را كامل آفريد و به همين دليل اون رو خليفه ي خودش در زمين ناميد. پس اگر خداوند، هم صفات كمال داره و هم صفات جلال ، پس ما هم داراي همه ي صفات هستيم.براي ايجاد يك كل همه ي اجزا مورد نياز هستند.بدون نفرت، عشق و بدون ترس، شجاعت و بدون بد، خوب معني نداره!بدون شناختن تاريكي، شناخت نور معنا نداره!

بسياري از ما آرزو داريم به نور حقيقي دست پيدا كنيم و نمي دونيم براي رسيدن به اون نور، اول بايد تاريكي هاي درونمون رو بشناسيم.به قول دبي فورد، به قول يونگ، به قول ديپاك چوپرا و... و... و همه ي قريب به اتفاق دانشمندان ذهني ، الهي بودن يعني كامل بودن.يعني همه چيز بودن.مثبت و منفي، نيك و بد، مقدس و پليد!

ما، همه ي ويژگيهاي متفاوت با يكديگر را در درون خود داريم.ما بايد تمامي آنچه را كه هستيم، اعم از خوب و بد، تاريك و روشن، توانا و ناتوان ، را بپذيريم . فقط بعد از پذيرفتن كامل خودمان، مي تونيم كاملا" خودمون رو ببخشيم. ما با پذيرفتن خودمون،به يكپارچگي مي رسيم و اين يكپارچگي هدف نهايي ما در سفر زندگيست.يعني درس هاي زندگي اينقدر تكرار مي شن تا ما به نقطه اي برسيم كه نيمه ي تاريكمون رو بشناسيم و همه ي وجود خودمون رو بپذيريم و در آغوش بكشيم و يكپارچه بشيم.

با تلاش در راه شناخت نيمه ي تاريك وجودمون، به اين گفته ي يونگ پي مي بريم كه:" طلا در تاريكي نهفته است!"

و در پايان:

مي دونم كه يه كمي درس هامون سخت شدن اما اصلا" نگران نباشين.چون براي پيدا كردن نيمه ي تاريك وجود، راههاي عملي بسيار ساده اي وجود داره و ما با هم شروع به تمرينش مي كنيم.قول مي دم به نتايج فوق العاده اي مي رسين! فقط يه كمي صبر كنين.باشه؟

 

 

    تمرين اين جلسه:

 

به مدت يك هفته ، هر وقت، از هر كسي رنجيدين يا يك رفتاري در كسي، شما رو غمگين، عصباني و يا دلخور كرد ، فورا"، نظر قلبي و واقعيتون رو درباره ي اون فرد ، در دفتر مراقبه تون بنويسين .اون ويژگي اي رو كه در اطرافيانتون بيشتر از همه آزارتون مي ده، يادداشت كنيد.لطفا" راحت و بي ملاحظه ، احساس واقعيتون رو بنويسيد. حتما"،  اين تمرين رو انجام بديد، تا جلسه ي بعد بهتون بگم چه طوري نيمه ي تاريكتون رو از روي نوشته هاتون كشف كنين!

 

خدايا! به ما شجاعت اين را بده كه خودمان را در آيينه ي حقيقي بنگريم تا به يكپارچگي برسيم.آمين!

+ نوشته شده در  سه شنبه یکم بهمن ۱۳۹۲ساعت 16:57  توسط مسافر | 
 
صفحه نخست
پست الکترونیک
آرشیو
عناوین مطالب وبلاگ
درباره وبلاگ

نوشته های پیشین
تیر ۱۳۹۷
خرداد ۱۳۹۷
اردیبهشت ۱۳۹۷
فروردین ۱۳۹۷
اسفند ۱۳۹۶
بهمن ۱۳۹۶
دی ۱۳۹۶
آذر ۱۳۹۶
آبان ۱۳۹۶
مهر ۱۳۹۶
شهریور ۱۳۹۶
مرداد ۱۳۹۶
تیر ۱۳۹۶
خرداد ۱۳۹۶
اردیبهشت ۱۳۹۶
فروردین ۱۳۹۶
اسفند ۱۳۹۵
بهمن ۱۳۹۵
دی ۱۳۹۵
آذر ۱۳۹۵
آبان ۱۳۹۵
مهر ۱۳۹۵
شهریور ۱۳۹۵
مرداد ۱۳۹۵
تیر ۱۳۹۵
خرداد ۱۳۹۵
اردیبهشت ۱۳۹۵
فروردین ۱۳۹۵
اسفند ۱۳۹۴
بهمن ۱۳۹۴
دی ۱۳۹۴
آذر ۱۳۹۴
آبان ۱۳۹۴
مهر ۱۳۹۴
شهریور ۱۳۹۴
مرداد ۱۳۹۴
آرشيو
آرشیو موضوعی
به نام خدا
(جلسه 1 ) دفتر مراقبه
(جلسه 2 ) ماند
(جلسه 3 ) موج مثبت و منفی
(جلسه 4 ) آلفاي قبل خواب
(جلسه 5 ) تجسم خلاق
(جلسه 6 ) كارما
(جلسه 7 ) بچه غول بیشعور!
(جلسه 8 ) جادوی کلمات
(جلسه 9 ) قانون سپاس
(جلسه 10 ) لحظه ی ابدی اکنون
(جلسه 11 ) قانون بخشایش
(جلسه 12 ) نیمه تاریک
(جلسه 13 ) نیمه تاریک
(جلسه 14 ) نیمه تاریک
(جلسه 15 ) نیمه تاریک
(جلسه 16 ) خرد کردن ترس
(جلسه 17 ) سیستم آرزوها
(جلسه 18 ) سیستم آرزوها
(جلسه 19 ) سیستم آرزوها
(جلسه 20 ) سیستم آرزوها
(جلسه 21 ) سیستم آرزوها
(جلسه 22 ) سیستم آرزوها
(جلسه 23 ) سیستم آرزوها
(جلسه 24 ) سیستم آرزوها
(جلسه 25 ) قوانین ارتباطات
(جلسه 26 ) دوست داشتن خود
(جلسه 27 ) تولد دوباره
(جلسه 28 ) خانه تکانی ذهنی
(جلسه 29 ) خانه تکانی ذهنی
(جلسه 30 ) خانه تکانی ذهنی
(جلسه 31 ) خانه تکانی ذهنی
(جلسه 32 ) گوش دادن به پیام بدن
(جلسه 33 ) پیام بدن و شفای تن
(جلسه 34 ) اندیشه ی توانگر
(جلسه 35 ) پالایش
(جلسه 36 ) پالایش درونی
(جلسه 37 ) توانگری از راه نوشتن
(جلسه 38 ) توانگری از راه تصاویر
(جلسه 39 ) توانگری از راه کلام
(جلسه 40 ) پرداخت عشریه
(جلسه 41 ) توانگری و طرح الهی
(جلسه 42 ) توانگری و فرزانگی
(جلسه 43 ) توانگری از راه عشق
(جلسه 44 ) از دولت عشق
(جلسه 45 ) عشق شفا بخش
(جلسه 46 ) عشق رستاخیز
(جلسه 47 ) بازگشت الهی
(جلسه 48 ) نوشتن نامه به فرشته
(جلسه 49 ) هفت سنخ آدمیان
(جلسه 50 ) مشاور اصلح
(جلسه 51 ) حرمت به خویشتن
(جلسه 52 ) هفت خوان سالک
(جلسه 53 ) استاد،گورو، آواتار
(جلسه 54 ) ادراک سلول اولیه
(جلسه 55 ) رهایی از خاطرات
(جلسه 56 ) کشف کودک درون
(جلسه 57 ) صحبت با کودک درون
(جلسه 58 ) ملاقات با کودک درون
(جلسه 59 ) تمرین ملاقات کودک
(جلسه 60 ) دعای همگانی
(جلسه 61 ) کودک آسیب پذیر
(جلسه 62 ) کودک خشمگین
(جلسه 63 ) كودك خودخواه
(جلسه 64 ) آداب جذابیت
(جلسه 65 ) آداب زندگی
(جلسه 66 ) والد مهرآمیز درون
(جلسه 67 ) والد حمایتگر درون
(جلسه 68 ) والد نکوهشگر درون
(جلسه 69 ) شفای زخم کودکی
(جلسه 70 ) کودک جادویی درون
(جلسه 71 ) کودک خلاق درون
(جلسه 72 ) کودک معنوی درون
(جلسه 73 ) ذهن پویا
(جلسه 74 ) چند تکنیک ذهنی
(جلسه 75 ) آگاهی برتر
(جلسه 76 ) به تعادل رسیدن
(جلسه 77 ) هدر دادن انرژی
(جلسه 78 ) آگاهی چاکراها
(جلسه 79 ) رنگ و صوت چاکراها
(جلسه 80 ) چاکراها و پیامبران
(جلسه 81 ) اصول مدیتیشن
(جلسه 82 ) کمک به باور یکدیگر
(جلسه 83 ) متعادل سازی چاکراها
(جلسه 84 ) انرژی دادن به چاکراها
(جلسه 85 ) شای و ایشایا
(جلسه 86 ) اسکن و پاکسازی
(جلسه 87 ) مراحل شانس
(جلسه 88 ) قواعد آگاهی برتر
(جلسه 89 ) انرژی دادن به خود و اشیا
(جلسه 90 ) تمرینات تمرکز
(جلسه 91 )
(جلسه 92 ) تمرینات انتقال حس
(جلسه 93 ) شرکت در کلاسهای حضوری
(جلسه 94 ) تمرینات فرستندگی فکر
(جلسه 95 ) تله پاتی با اشعه های نورانی
(جلسه 96 )
(جلسه 97 ) راز سایه
(جلسه 98 )
(جلسه 99 ) لگزیگرام یا علم لغات
(جلسه 100 ) مثالهای لگزیگرام
(جلسه 101) لگزيگرام و جادوي كلام
(جلسه 102) نور وجود
(جلسه 103) ترمیم نور وجود
(جلسه 104) ویروس دانایی
(جلسه 105) قدرت عشق
(جلسه 106) قدرت احساسات
(جلسه 107)تغییر فرکانس
به یاد اولین استادم
(جلسه 108) ورود به روند خلق
(جلسه 109) زندگی کاتالوگ است
(جلسه 110) کلید عشق
(جلسه 111) کلید شکرگزاری
(جلسه 112) کلید بازی و تفریح
(جلسه 113) اصول قدرت و پول!
(جلسه 114) اصول قدرت درباره روابط
(جلسه 115) ادامه اصول قدرت درباره روابط
(جلسه 116) قسمت سوم از اصول قدرت درباره روابط
(جلسه 117) اصول قدرت درباره سلامتی
(جلسه 118) ادامه اصول قدرت درباره سلامتی
 

 RSS

POWERED BY
BLOGFA.COM