سلام و سلام و سلام و سلام و سلام و سلام و سلام. امروز براي تنوع دروس مي خوام درباره ي موضوعي با شما صحبت كنم به نام " ادراك سلول اوليه". اين مبحث خيلي جذابه و كاملا" علمي و واقعيه. شايد يه كمي به نظرتون سخت بياد اما خوب و با دقت بخونينش چون توي درسهاي خودمون مي خوايم ازش استفاده كنيم.

صحبت كردن از ادراك سلول اوليه مستلزم اينه كه ما " كليو باكستر " رو كه " پدر نيروي ادراك سلول اوليه " ناميده شد، رو بشناسيم.: كليو باكستر" كسي است كه هيچ گونه مدرك تحصيلي ندارد!داراي مدرك دكترا هم نيست! اين آقا با وجود اينكه در دانشگاه تگزاس و همين طور در كالج " ميدلبوري در ورمونت" و تگزاس آ_ ام ، به تحصيل در رشته هاي مهندسي و كشاورزي و روانشناسي پرداخت ، به دليل يك ترم نرفتن به دانشگاه از اخذ مدركهاي علمي خودش محروم شد!

به قول گودمن، گوروي بزرگ متافيزيك: "شايد اگه كليو باكستر از داشتن مدرك فارغ التحصيلي خود در هر رشته ي علمي، محروم نمي شد، آن وقت تمام دانشمندان جهان و همين طور من و شما، هرگز پي نمي برديم كه چنانچه يكي از انگشتان ما زخمي شود، كرفسها و كلم قمريهاي درون يخچال ما آن را حس كرده و به ثبت خواهند رسانيد! " ( تعجب نكنيد، براتون توضيح مي دم! )

به گونه اي شاعرانه تر: " انسان نمي تواند به گلي دست بزند بدون آنكه ستاره اي در آسمان بلرزد! "

حالا كه مي دونم كنجكاو شدين تا رابطه ي زخمي شدن انگشت رو با كلم قمريهاي توي يخچال بدونيد، پس مي ريم سر اصل ماجرا!

شروع ماجرا :

در فوريه ي 1996 ، كليو باكستر توي لابراتوار خودش در شهر نيويورك، نشسته بود كه به طور اتفاقي نگاهش به گياه بزرگ سبز رنگش افتاد كه گوشه ي آزمايشگاه قرار داشت.اون به نظرش رسيد كه گياهش اندكي بي حال و افتاده است و تصميم گرفت به اون آب بده. بعد ناگهان به فكرش رسيد كه چقدر وقت مي گيره تا آب از ريشه ها به سمت برگهاي گياه برسه.بنابراين اون يك جفت الكترود با نمودارهاي مختلف به يكي از برگها وصل كرد.

به قول خودش اون يه كمي هم احساس بلاهت از اين كارش پيدا كرد چون هيچ آدم تحصيل كرده و درس خونده اي در امور علمي چنين كاري نمي كنه! اون صبر كرد تا ببينه كه آيا امكان داره رطوبت وارده به گياه به كندي و به تدريج باعث تغيير دادن سطح مقاومت گياه بشه و آن قدر ملموس باشه تا بر روي نقشه ي نمودار ظاهر بشه يا نه؟

اينجا معجزه اتفاق افتاد! اون ديد كه روي نمودار واكنشي آني ظاهر شد! به نظر باكستر رسيد كه واكنش گياه مزبور كه در اين هنگام وضعيتي بهتر داشت، به واكنش انساني كه تحت تاثير محركي عاطفي و احساسي قرار گرفته باشه، شبيه بود! اون با هيجان از خودش پرسيد آيا گياه مزبور مي تونه همانگونه هم واكنشي انساني در برابر تهديد به سلامت و امنيتش، بر روي نمودار ظاهر كنه؟! و تصميم گرفت يكي از برگهاي گياه رو بسوزونه و اين رو امتحان كنه!

بهتره اينجاي داستان رو از زبون خود باكستر بشنويد : " ...درست در لحظه اي كه تصوير آتش در ذهنم نقش بست، مداد دستگاه با شدتي وحشيانه به حركت در اومد و از روي صفحه ي نمودار بيرون افتاد! اين اتفاق به شدت من رو منقلب كرد! "

يعني گياه بدون اينكه برگش سوزانده بشه به محض اينكه باكستر در ذهنش تصوير سوزوندن اون رو مجسم كرد، واكنش ترس نشون داده بود!! يعني گياه به وسيله ي نوعي ارتباط سلول اوليه، مورد تهديد قرار گرفتن سلامت و امنيتش را حدس زده بود!

ادامه ي تحقيقات :

از آن روز به بعد، باكستر صدها آزمايش گوناگون در اين ارتباط انجام داد و با كوشش زياد سعي كرد شواهد بيشتري از نيروي ادراك سلول اوليه، نه تنها در حيات نباتي و گياهي، بلكه در ميوه ها و سبزيجات و تخم مرغ تازه و ماست و سلولهاي خوني انسان و بافتهاي پوستي و حتي اسپرماتوزوئيد هم به دست آورد. اون ثابت كرد كه گياهان به هر نوع نشانه اي از ناراحتي و نااميدي كه بر اثر مورد تهديد قرار گرفتن زندگي سلولهاي هر عضوي از جامعه ي زنده، ارسال شده باشه، واكنش نشون مي دن. گياهان حتي از سلولهاي مرده ي موجود در خون خشك شده اي كه از انگشتان اتفاقا" مجروح شده ي فردي چكيده ميشه، هم علايمي دريافت مي كردند و واكنش نشون مي دادند!

كشف بزرگ :

كليو كشف كرد كه گياهان قادرند علايمي از ارتباطات ذهني انسان را از فواصل بسيار دور دريافت كنند! اون به گياهانش الكترود وصل مي كرد و وقتي از فاصله ي بيست كيلومتري به آب دادن به اونها فكر مي كرد ، گياهان علايم شادي و لذت رو بروز مي دادند!

تصوير ذهني نه كلام :

تصاوير و احساسي كه از ديگر موجودات ارسال ميشه و گياهان اون رو دريافت مي كنند، كلمات بر زبان رانده شده رو شامل نميشه ، اين خيلي طبيعيه چون گياهان دوره ي آموزشي فراگيري زبان ما رو سپري نكرده اند! و كلماتي مثل آتش و آب و يا جملاتي مثل دوستت دارم گياه من، يا الان بهت آب مي دم يا شاخه هات رو مي كنم ، رو متوجه نمي شوند و به اون واكنش نشون نمي دهند اما هنگامي كه چنين نياتي را به جاي راندن بر زبان، در ذهن مجسم كنيد ( مثلا" در ذهن مجسم كنيد كه به محض رسيدن به خونه آب پاش رو بر مي داريد و گلها رو آب مي ديد) اون وقت، اونها مفهوم شادي، لذت، تهديد، غم و ... رو حتي از راه دور درك مي كنند و واكنش نشون مي دن!

_ چرا باكستر اين پديده را ادراك سلول اوليه ناميد؟

به اين دليل كه اين نيروي ادراك بدون توجه به عملكرد بيولوژيكي در نظر گرفته شده ي فردي اونها، تمام سلولهايي را كه او نحوه ي كارشان را مورد آزمايش قرار داد، شامل ميشه! اون اين آزمايشها رو روي جانوري تك سلولي به نام پارامسيوم انجام داد و ديد حتي يه جانور كه فقط يك سلول داره مي تونه از فواصل دور تصاوير ذهني آدمها رو درك كنه و بهش واكنش نشون بده!! اون دور و بر جانور رو پر از مخزنهاي قفل دار و قفس هاي پرده اي كرد اما هيچ مانع فيزيكي نتونست مانع بشه كه سلولهاي مورد آزمايش اون به تصويرهاي ذهني آدمها واكنش نشون ندن!!

باكستر نتيجه گرفت : " با آن كه امكان دارد بسيار تعجب آور به نظر برسد، چنين مي نمايد كه يك علامت نيروي حياتي وجود داد كه تمامي مخلوقات را به هم وصل مي كند. "

ساير تحقيقات باكستر :

بعضي از كشفيات باكستر خيلي سرگرم كننده و شگفت انگيزه كه من چند تاش رو براتون مي گم چون از اهميت ويژه اي برخورداره .

_ جست و خيز سبزيجات :

اون و همكارهاش الكترودهايي رو به سه نوع مختلف سبزي تازه متصل كردند. اون وقت يكي از دوستهاي باكستر تو ذهنش مجسم كرد كه تصميم داره بره و يكي از اون سه سبزي رو در آب جوش بندازه! سبزي انتخاب شده همين كه در مغز انتخاب كننده، برگزيده شد قبل از اينكه حتي توسط دست لمس بشه از خودش واكنشي رو نشون داد( اين واكنشها توسط دستگاه ثبت و ديده ميشه نه با چشم ) . كه اونها اسمش رو گذاشتن بي هوشي! چرا؟ چون روي صفحه ي رسم نمودار، ناگهان جهشي به سمت بالا ديده شد و سپس بلافاصله خط مستقيمي رسم شد كه نشان دهنده ي حالت بي هوشي است! در واقع اين واكنش گياهه براي اينكه درد نكشه! اون حالت بي هوشي پيدا مي كنه تا تجربه ي دردناكي رو كه در انتظارشه بتونه تحمل كنه!

دو سبزي ديگر همچنان به جست و خيزهاي خود( بر روي صفحه ي نمودار) ادامه دادند تا آنكه سبزي از هوش رفته، آب پز شد. اون وقت دو سبزي ديگه با نوعي ناراحتي دلسوزانه واكنش نشون دادند!

_واكنش تخم مرغها :

اونها اين آزمايش رو با تخم مرغها هم انجام دادند و به نتيجه ي مشابهي رسيدند. وقتي توي ذهن تصميم گرفتند كه يك تخم مرغ رو از داخل يخچال بردارند و بشكنند، تخم مرغ همون عكس العمل اغما رو نشون داد و از هوش رفت! وقتي تخم مرغ شكسته اي رو در كنار تخم مرغهاي سالم قرار دادند، تخم مرغهاي سالم واكنشي عصبي از خودشون نشون دادند!

_ خانم گياه شناس يا جادوگر بدجنس گياهان! :

يك بار خانم گياه شناسي پيش كليو آمد تا به چشم خودش واكنش نشون دادن گياهان رو ببينه.كليو قبول كرد و خانم رو پيش گياهانش برد و شروع كرد به گياهانش الكترود وصل كردن. اما در نهايت تعجب ديد كه همه ي گياهان حالت بي هوشي از ترس پيدا كرده اند و هيچ واكنشي نشون نمي دهند! كليو انديشيد بايد اونها با ورود خانم دچار اين حالت شده باشند! اون از زن پرسيد كه در هنگام ورود به لابراتوار چه افكاري در ذهن داشته؟ خانم گياه شناس پاسخ داد كه : " من بيشر مواقع گياهان رو جمع مي كنم و در آزمايشگاه در اجاقي مي سوزونم تا وزن خشك شده شان را به دست بياورم! " معما حل شده بود! گياهان وحشتزده ي كليو، از طريق نيروي ادراك گياهيشون فهميده بودند كه جادوگر بدجنس گياهها! با اون افكار ترسناكش وارد لابراتوار شده و همه از ترس بي هوش شده بودند! به محض بيرون رفتن خانم همه ي گياهها به حالت عادي در اومدند! كليو باكستر نتيجه گرفت گياهان براستي قادرند هر گونه حال و حسي را در هاله ي تابان انسانها، به هنگام نزديك شدنشان به خود جذب كنند.

و با ادامه ي تحقيقاتش فهميد كه اين درباره ي هر سلول اوليه اي صدق مي كند نه فقط گياهان!

_ شناسايي قاتل:

تعدادي افسر پليس دانشجو، از چند ايالت مختلف شاهد اين آزمايش بودند. از ميان شش افسر پليس يكي انتخاب شد تا نقش قاتل را بازي كند! اين افسر، يكي از دو گياهي را كه به مدت چندين هفته در كنار هم بودند، انتخاب كرد و از درون گلدان بيرون كشيد! آنگاه برگهاي گياه كنده شده را كند و ريز ريز كرد آنهم در برابر گياه ديگر! چند ساعت بعد آن شش افسر پليس يكي يكي وارد اتاق شدندو در برابر گياه شاهد عيني ، كه الكترودهايي به آن وصل شده بود، قرار گرفتند. آن گياه حالت طبيعي ويژه ي خود را داشت كه بر روي صفحه ي نمودار دستگاه نقش مي بست و هيچ گونه واكنش غير عادي نشان نمي داد. اما وقتي افسري كه دوست گياه ياد شده را كنده بود، و به قتل رسانده بود، وارد اتاق شد ، گياه بلافاصله و به شدت واكنش نشان داد!

اين قضيه اين فكر را پديد آورد كه در آينده اي نزديك، ممكن است يك قاتل يا دزد كه وارد خانه اي شده، به استناد شهادت يك گياه ، مجرم شناخته بشود!! چون گياه يا سلول اوليه همين واكنش را نسبت به انساني كه در برابرش به قتل رسيده باشد نشان مي دهد! و اين فقط شامل قتل نيست! گياهي كه شاهد كتك كاري يا خشونت يا دعوا يا مشابه آن باشد مي تواند شهادت بدهد!

اهميت اين اكتشاف باعث شد تا اين موضوع به نام " ادراك سلول اوليه "ناميده شود و"كليو باكستر" از نظر دانشمندان علوم،" پدر سلول اوليه" ناميده شود!

( اگر مايليد در مورد نتايج شگفت انگيزي كه كليو و همكارانش به دست آوردند، بيشتر بدانيد مي تونيد به كتاب " زندگي مرموز گياهان " نوشته ي پيتر تامكينز و كريستوفر برد مراجعه كنيد يا كتاب ارتباطات بيولوژيكي و قابليتهاي آن نوشته ي كليو باكستر به همراهي استيفن وايت)

خوب! حالا به نتايجي كه مي خوايم از اين مبحث بگيريم، مي رسيم ، يعني به درس خودمون :

1 _ وقتي گياهان و حتي تخم مرغها ي داخل يخچال و سبزي تازه از زمين كنده شده و حتي يك موجود تك سلولي ( كلا" سلول هر موجود زنده يا چيزي كه متعلق به موجود زنده است مثل تخم مرغ)مي تونند تصاوير ذهني انسانها رو دريافت كنند آيا ما به عنوان برتر مخلوقات نبايد بتونيم آگاهانه اين كار رو انجام بديم؟! پس چرا بعضي از ما، گاهي فكر مي كنيم شناخت نيروهاي ذهنيمون گناهه و با دين يا سعادت اخروي ما و خواست خداوند مغايرت داره؟! اگر اين خصوصيت ( كه ما اون رو بعدها بررسي مي كنيم و حتي به تمرين تله پاتي مي پردازيم) نا پسند بود آيا خداوند اون رو در تمام سلولهاي موجودات زنده قرار مي داد؟!

2 _ در مي يابيم كه درست ترين نوع ارتباط با ديگر موجودات اينه كه از طريق درونمون با درون اونها برخورد كنيم نه فقط با كلام. زبان اهميتي نداره. گياهان و ساير موجودات كلام رو نمي فهمند اما همگي تصاوير ذهني آدمهايي با زبانهاي متفاوت رو دريافت مي كنند! اينجاست كه مي فهميم چرا با انجام دادن تمرين بخشايش براي ديگران يا نوشتن نامه براي فرشته ي آدمها باعث ايجاد حوادث بهتري مي شيم!!!

3 _ با اين مثالها اهميت ساختن تصاوير ذهني و تجسم خلاق رو مي فهميم. وقتي ما تصوير ذهني مي سازيم همه ي كائنات اون رو دريافت مي كنند. پس مراقب تصويرهاي ذهني كه مي سازيم باشيم.

4_ از اين وحدتي كه در تمام سلولهاي زنده وجود داره به يگانگي و وحدانيت خداوندي كه چنين نظمي را برقرار كرده مي رسيم. ( وحدت در عين كثرت) "تبارك الله احسن الخالقين." آيا ما خودمون رو از چنين خداوندي بزرگتر و با فهم و شعور تر مي دونيم كه براي اون تعيين تكليف مي كنيم كه چي به ما بده و چي نده؟! و تصميم مي گيريم كه كدام دستور خدا را كه مطابق ميلمونه انجام بديم و كدومش رو انجام نديم؟!

5_ ياد مي گيريم كه اگر ما اين گونه ساخته شده ايم كه اجازه داريم براي تغذيه ي خودمان از ساير موجودات تغذيه كنيم پس حتما" بايد قواعدي را رعايت كنيم. ( كه من اون رو براتون توضيح مي دم.)

با مثالهاي بالا فهميديم كه هر گاه ما تصميم مي گيريم گياه يا چيزي را كه از يك موجود زنده به وجود آمده ( مثلا" تخم مرغ) بخوريم به محض اينكه تصميم به خوردن اون مي گيريم اون اين تصوير ذهني ما رو دريافت مي كنه و بر اساس خلقت دچار نوعي بي هوشي ميشه تا درد نكشه!

تغذيه از ساير موجودات قوانيني داره كه رعايت نكردن اون كارماي بزرگي براي آدمي به همراه داره! ما در اديان مختلف به در آوردن نان حلال مي رسيم و اينكه لقمه ي حرام در بدن توليد تاريكي و درد مي كنه! كاملا" درسته اما فقط حلال بودن اونچه مي خوريم كافي نيست! ما دچار انواع و اقسام بيماريها مي شيم و بعد خدا رو مقصر مي دونيم كه چرا به ما درد داده در حالي كه خودمون مخالف قوانين طبيعت رفتار كرده ايم! فكر نكنيد سالك راه حقيقت شدن فقط گذشتن و عبور از ديوار و پرواز روحه! نه! سالك در تمام جزئيات زندگيش بايد دقيق باشه و براي خودش كارماي منفي توليد نكنه! پس به قواعد زير همون قدر اهميت بديد كه به نامه نوشتن به فرشته ها اهميت داديد!

قواعد تغذيه كردن از ساير موجودات و غذاها :

1 _ هرگز در حيوانات درنده ي جنگل نمي بينيم كه جز در مواقع گرسنگي شكار كنند و غذا بخورند. شير يا پلنگ يا ... در هنگام سيري به آهويي كه از كنارشون رد ميشه حتي نگاه هم نمي كنند! تنها انسان است كه چون خدا به او اختيار انتخاب داده ، گاهي به غلط دچار اين انديشه مي شه كه اجازه داره هر كار مي خواد بكنه! ( مثلا" براي تفريح بره شكار ! يا در حالي كه داره از كنار مرغ و خروسها رد مي شه دنبالشون مي كنه تا بترسونتشون! يا در حال رد شدن از گربه هاي كنار خيابون بهشون سنگ مي اندازه! يا مي ره تو جنگل و شاخه ي درختها رو مي شكونه تا آتش درست كنه! و بعد هم فكر مي كنه هرگز ماندي در زندگي توليد نكرده!! )

پس نتيجه مي گيريم اجازه نداريم در خوردن و نوشيدن اسراف كنيم. اجازه نداريم بركت خداوند رو دور بريزيم يا حرام كنيم. ( حتي در دين اسلام حديث داريم كه وقتي خرده هاي نان را دور بريزيم، فقير خواهيم شد! اين يعني كارماي حرام كردن بركت خداوند فقر است! چون با اين كار ما داريم بر خلاف تمام قواعد طبيعت رفتار مي كنيم!)

اجازه نداريم در مهمانيمان آنقدر غذاي اضافه درست كنيم كه مجبور به دور ريختن آن بشويم چون بركت را از مالمان مي برد! خود من حتي وقتي در مهماني هستم تا آخرين دانه ي برنج توي بشقابم رو جمع مي كنم و مي خورم بدون اينكه به نگاههاي گاهي متعجب ديگران اهميتي بدهم! پس درست رفتار كنيد و طبق قوانين حرمت به خويشتن به اينكه ديگران چي فكر مي كنند و چه طور قضاوتتان مي كنند ، هيچ اهميتي نديد!( از امروز تصميم بگيريد به زور در بشقاب مهمانتان غذا نگذاريد چون با باقي ماندن غذاي اون كارماي اين كار براي شما خواهد بود!) من حتي وقتي به رستوران مي رم ، باقيمانده ي غذاي خودم رو براي استفاده ي مجدد يا حتي استفاده ي حيوانات جمع مي كنم و با وجود اينكه هنوز همسرم به اين موضوع حساسيت نشون مي ده چون به كاري كه مي كنم اعتقاد دارم، طبق قوانين حرمت به خويشتن، بدون شرم اون رو انجام مي دم!

2 _ احيانا" اگر چيزي در سفره باقي ماند كه قابل استفاده ي مجدد نبود، ( مثل خرده نان) اون رو براي حيواناتي كه در طبيعت هستند ذخيره كنيد.من معمولا" استخوانهاي غذا را براي سگم جمع مي كنم و وقتي سگم موجود نيست، اونها رو در كناري مي گذارم تا به گربه هاي خيابون بدم .( بعدش هم مي تونيد بريد و اضافات رو جمع كنيد تا صداي همسايه ها در نياد!) خورده هاي برنج و نان هم كه تكليفش معلومه! اين همه پرنده ي گرسنه هست و اون وقت ما خرده نونمون رو در سطل آشغال مي اندازيم! تازه نونهاي كپك زده هم مي تونه به نمكي ها داده بشه براي گاوها و ساير دامها. پس به خاطر تنبلي، بهانه نياريد كه مجبور به دور ريختن بركت خداوند هستيد!

3_اجازه نداريم به بركت خداوند بي احترامي كنيم. ( و مثلا" بگيم : اين غذا رو دوست ندارم پس بريزش دور و يه چيز ديگه درست كن! ) اگه چيزي رو دوست نداشتيد و در سفره چيز ديگه اي بود مي تونيد اون رو نخوريد يا اگه كسي ازتون پرسيد كه چي براتون درست كنه راستش رو بگيد اما اگه فقط يك غذا پخته شده بود اجازه نداريد اون رو دور بريزيد ، چون دوستش نداريد و بعد چيز ديگه اي بخوريد. فقط اگه يك جور غذا در سفره بود و براي سلامتيتون مضر بوديد اجازه داريد اون رو نخوريد.

ممكنه به نظرتون مسخره بياد اما واقعا" تكرار اين كه وقتي غذايي رو دوست نداريد اون رو دور مي ريزيد و به سراغ غذاي ديگه اي مي ريد ، كارمايي رو به همراه داره كه مي تونه به مرور، كارماي اون، اينقدر زياد بشه كه كسي كه ديگه دوستتون نداره شما رو دور بندازه و به سراغ فردي بره كه بيشتر مي تونه دوستش بداره! نخنديد! قانون كارما، طبق قواعدي كه ما فكر مي كنيم، عمل نمي كنه! هر عملي گاستي ( واحد انرژي) از انرژي مثبت يا منفي در زندگي داره! مجموع اين گاستها مي تونه با گاست عمل ديگه اي برابر بشه! كائنات در ايجاد كارماي يك عمل شايد گاهي به خود اعمال كار ندارند فقط سعي مي كنند برآورد گاستها رو با دادن كارما به ما، برابر كنند!! ( البته من مثال زدم و اين به معني نيست كه هر كس كه كسي رو كه دوست داره از دست مي ده به خاطر دور ريختن غذاشه!!)

4 _ براي سپاسگزاري از خداوند براي نعمتهايش و ازدياد آن تا جايي كه مي توانيد در سير كردن گرسنگان بكوشيد.

5_ براي تشكر از خداوندي كه به ما اجازه داده تا براي سير شدن از ساير موجودات تغذيه كنيم ، غذا را با نام او شروع كنيد.

6 _ براي تشكر از خداوندي كه به ما روزي بخشيده در پايان غذا اون رو سپاس بگيد. ( لطفا" نگيد : ما كه سير شديم، گور پدر گرسنه ها!!)

7 _ و مهم ترين اصل در قواعد تغذيه كه علاوه بر كليو باكستر بسياري از دانشمندان ذهني هم به اون تاكيد دارند، اينه كه انسان بايد پيش از استفاده از هر گونه مواد غذايي، آن را از موضوع مطلع كند و در دل به آن غذا بگويد كه با خوردن آن غذا ، قرار است آن ، جزو زنجيره ي غذايي در آيد. با اين كار آن ماده ي غذايي را در حالت اغماي عاري از درد و حمايت كننده فرو برد!

( راهبان و لاماهاي دوران كهن تبت عادت داشتند، از خوراك و غذايي كه مي خواستند آماده كنند و بخورند، با صداي بلند عذر خواهي و طلب بخشش كنند! )

البته من معتقدم نيازي نيست قبل از غذا به همه بگيد صبر كنيد تا من از تمام سبزيجات و تخم مرغها و غذاهاي داخل سفره عذر خواهي و تشكر كنم! نه! فقط كافيه در دل خداوند رو سپاس بگيد و با نام او شروع كنيد و احساس كنيد با خوردن اين غذا اون رو وارد چرخه ي طبيعت مي كنيد تا بار ديگه به صورت گياهي زنده در بياد و بعد با خورده شدن وارد بدن موجودي ديگه بشه و .... ( به اين مي گن چرخه ي غذايي.) اون غذا اين حس شما رو مي گيره! ( كساني كه خودشون آشپزي مي كنند اين كار رو موقع پخت غذا در دل انجام بدهند!)

نكته ي مهم_ شايد به نظرتون خنده دار بياد اما براستي غذايي كه اين طور تهيه مي شه داراي نوري است كه ساير غذاها ندارند! اين غذا متبركه و در بدن ايجاد نشاط و سلامت مي كنه. ( اگر در طب سنتي گفته ميشه تو هماني هستي كه مي خوري! اون هم در همون زماني كه گفته شده تو هماني هستي كه مي انديشي! اين اهميت موضوع رو نشون مي ده! بابا جادوگره ي من ، به اين شيوه مي گه : " روش به نور تبديل كردن غذا ها ! " شايد هم بشه گفت اسم بسيار با مسمائيه!

خوب ! من فكر مي كنم مهم ترين قواعد رو به شما گفتم ، البته به خيلي موارد جزئي تر هم ميشه اشاره كرد. مثل در سر و صدا و پر حرفي غذا نخوردن و حرفهاي منفي سر ميز غذا نزدن و غيره كه واقعا" هر كدوم دليل عقلاني هم داره اما چون مرتبط با درس من نبود ، عنوانش نكردم.

خدايا! تو را سپاس مي گوئيم كه به ما اجازه دادي تا از بهترين هايت بهره مند بشويم! ما را شاكر نعماتت قرار بده! آمين!

+ نوشته شده در  چهارشنبه سی ام بهمن ۱۳۹۲ساعت 19:49  توسط مسافر | 
 
صفحه نخست
پست الکترونیک
آرشیو
عناوین مطالب وبلاگ
درباره وبلاگ

نوشته های پیشین
تیر ۱۳۹۷
خرداد ۱۳۹۷
اردیبهشت ۱۳۹۷
فروردین ۱۳۹۷
اسفند ۱۳۹۶
بهمن ۱۳۹۶
دی ۱۳۹۶
آذر ۱۳۹۶
آبان ۱۳۹۶
مهر ۱۳۹۶
شهریور ۱۳۹۶
مرداد ۱۳۹۶
تیر ۱۳۹۶
خرداد ۱۳۹۶
اردیبهشت ۱۳۹۶
فروردین ۱۳۹۶
اسفند ۱۳۹۵
بهمن ۱۳۹۵
دی ۱۳۹۵
آذر ۱۳۹۵
آبان ۱۳۹۵
مهر ۱۳۹۵
شهریور ۱۳۹۵
مرداد ۱۳۹۵
تیر ۱۳۹۵
خرداد ۱۳۹۵
اردیبهشت ۱۳۹۵
فروردین ۱۳۹۵
اسفند ۱۳۹۴
بهمن ۱۳۹۴
دی ۱۳۹۴
آذر ۱۳۹۴
آبان ۱۳۹۴
مهر ۱۳۹۴
شهریور ۱۳۹۴
مرداد ۱۳۹۴
آرشيو
آرشیو موضوعی
به نام خدا
(جلسه 1 ) دفتر مراقبه
(جلسه 2 ) ماند
(جلسه 3 ) موج مثبت و منفی
(جلسه 4 ) آلفاي قبل خواب
(جلسه 5 ) تجسم خلاق
(جلسه 6 ) كارما
(جلسه 7 ) بچه غول بیشعور!
(جلسه 8 ) جادوی کلمات
(جلسه 9 ) قانون سپاس
(جلسه 10 ) لحظه ی ابدی اکنون
(جلسه 11 ) قانون بخشایش
(جلسه 12 ) نیمه تاریک
(جلسه 13 ) نیمه تاریک
(جلسه 14 ) نیمه تاریک
(جلسه 15 ) نیمه تاریک
(جلسه 16 ) خرد کردن ترس
(جلسه 17 ) سیستم آرزوها
(جلسه 18 ) سیستم آرزوها
(جلسه 19 ) سیستم آرزوها
(جلسه 20 ) سیستم آرزوها
(جلسه 21 ) سیستم آرزوها
(جلسه 22 ) سیستم آرزوها
(جلسه 23 ) سیستم آرزوها
(جلسه 24 ) سیستم آرزوها
(جلسه 25 ) قوانین ارتباطات
(جلسه 26 ) دوست داشتن خود
(جلسه 27 ) تولد دوباره
(جلسه 28 ) خانه تکانی ذهنی
(جلسه 29 ) خانه تکانی ذهنی
(جلسه 30 ) خانه تکانی ذهنی
(جلسه 31 ) خانه تکانی ذهنی
(جلسه 32 ) گوش دادن به پیام بدن
(جلسه 33 ) پیام بدن و شفای تن
(جلسه 34 ) اندیشه ی توانگر
(جلسه 35 ) پالایش
(جلسه 36 ) پالایش درونی
(جلسه 37 ) توانگری از راه نوشتن
(جلسه 38 ) توانگری از راه تصاویر
(جلسه 39 ) توانگری از راه کلام
(جلسه 40 ) پرداخت عشریه
(جلسه 41 ) توانگری و طرح الهی
(جلسه 42 ) توانگری و فرزانگی
(جلسه 43 ) توانگری از راه عشق
(جلسه 44 ) از دولت عشق
(جلسه 45 ) عشق شفا بخش
(جلسه 46 ) عشق رستاخیز
(جلسه 47 ) بازگشت الهی
(جلسه 48 ) نوشتن نامه به فرشته
(جلسه 49 ) هفت سنخ آدمیان
(جلسه 50 ) مشاور اصلح
(جلسه 51 ) حرمت به خویشتن
(جلسه 52 ) هفت خوان سالک
(جلسه 53 ) استاد،گورو، آواتار
(جلسه 54 ) ادراک سلول اولیه
(جلسه 55 ) رهایی از خاطرات
(جلسه 56 ) کشف کودک درون
(جلسه 57 ) صحبت با کودک درون
(جلسه 58 ) ملاقات با کودک درون
(جلسه 59 ) تمرین ملاقات کودک
(جلسه 60 ) دعای همگانی
(جلسه 61 ) کودک آسیب پذیر
(جلسه 62 ) کودک خشمگین
(جلسه 63 ) كودك خودخواه
(جلسه 64 ) آداب جذابیت
(جلسه 65 ) آداب زندگی
(جلسه 66 ) والد مهرآمیز درون
(جلسه 67 ) والد حمایتگر درون
(جلسه 68 ) والد نکوهشگر درون
(جلسه 69 ) شفای زخم کودکی
(جلسه 70 ) کودک جادویی درون
(جلسه 71 ) کودک خلاق درون
(جلسه 72 ) کودک معنوی درون
(جلسه 73 ) ذهن پویا
(جلسه 74 ) چند تکنیک ذهنی
(جلسه 75 ) آگاهی برتر
(جلسه 76 ) به تعادل رسیدن
(جلسه 77 ) هدر دادن انرژی
(جلسه 78 ) آگاهی چاکراها
(جلسه 79 ) رنگ و صوت چاکراها
(جلسه 80 ) چاکراها و پیامبران
(جلسه 81 ) اصول مدیتیشن
(جلسه 82 ) کمک به باور یکدیگر
(جلسه 83 ) متعادل سازی چاکراها
(جلسه 84 ) انرژی دادن به چاکراها
(جلسه 85 ) شای و ایشایا
(جلسه 86 ) اسکن و پاکسازی
(جلسه 87 ) مراحل شانس
(جلسه 88 ) قواعد آگاهی برتر
(جلسه 89 ) انرژی دادن به خود و اشیا
(جلسه 90 ) تمرینات تمرکز
(جلسه 91 )
(جلسه 92 ) تمرینات انتقال حس
(جلسه 93 ) شرکت در کلاسهای حضوری
(جلسه 94 ) تمرینات فرستندگی فکر
(جلسه 95 ) تله پاتی با اشعه های نورانی
(جلسه 96 )
(جلسه 97 ) راز سایه
(جلسه 98 )
(جلسه 99 ) لگزیگرام یا علم لغات
(جلسه 100 ) مثالهای لگزیگرام
(جلسه 101) لگزيگرام و جادوي كلام
(جلسه 102) نور وجود
(جلسه 103) ترمیم نور وجود
(جلسه 104) ویروس دانایی
(جلسه 105) قدرت عشق
(جلسه 106) قدرت احساسات
(جلسه 107)تغییر فرکانس
به یاد اولین استادم
(جلسه 108) ورود به روند خلق
(جلسه 109) زندگی کاتالوگ است
(جلسه 110) کلید عشق
(جلسه 111) کلید شکرگزاری
(جلسه 112) کلید بازی و تفریح
(جلسه 113) اصول قدرت و پول!
(جلسه 114) اصول قدرت درباره روابط
(جلسه 115) ادامه اصول قدرت درباره روابط
(جلسه 116) قسمت سوم از اصول قدرت درباره روابط
(جلسه 117) اصول قدرت درباره سلامتی
(جلسه 118) ادامه اصول قدرت درباره سلامتی
 

 RSS

POWERED BY
BLOGFA.COM